جدول جو
جدول جو

معنی بی تشویش - جستجوی لغت در جدول جو

بی تشویش
شاد خوار زین سو سپه توانگر و زانسو خزانه پر وندر میان رعیت خشنود و شاد خوار (فرخی) نتاس
فرهنگ لغت هوشیار
بی تشویش
آرام، آسوده خاطر، بی دغدغه، مطمئن
متضاد: مشوش
فرهنگ واژه مترادف متضاد

پیشنهاد واژه بر اساس جستجوی شما

تصویری از بی توش
تصویر بی توش
(دخترانه)
همیشه سایه (نگارش کردی: ب توش)
فرهنگ نامهای ایرانی
تصویری از بی خویش
تصویر بی خویش
خارج شده از حالت طبیعی خود و فانی شده در معشوق
فرهنگ فارسی عمید
(خوی / خی)
بی خویشتن. (فرهنگ جهانگیری) (از آنندراج). بی خود. مغمی علیه. (یادداشت مؤلف). بیخود و بیهوش. (برهان) (غیاث) (آنندراج).
لغت نامه دهخدا
حالت و چگونگی بیشوی، بی شوهری
لغت نامه دهخدا
بی شوهر، زنی که شوهر نداشته باشد، زن که او را شوهر نبود، زوجه که او را زوج نبود، (ناظم الاطباء)، عزب، عزوبه، (منتهی الارب) :
دگر کودکانی که بی مادرند
زنانی که بی شوی و بی چادرند،
فردوسی،
زنانی که بی شوی و بی پوشش اند
که کاری ندانند و بی کوشش اند،
فردوسی،
بس شهر که مردانش با من بچخیدند
کامروز نبینند در او جز زن بی شوی،
فرخی،
رجوع به شوی شود
لغت نامه دهخدا
تصویری از بی تشویشی
تصویر بی تشویشی
نتاسی
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شویی
تصویر بی شویی
حالت و کیفیت بی شوهر
فرهنگ لغت هوشیار
تصویری از بی شوی
تصویر بی شوی
زنی که شوهر ندارد زنی که بی شوهر است
فرهنگ لغت هوشیار
بی تمیز، بی وقوف، ضعیف العقل
متضاد: شناسا
فرهنگ واژه مترادف متضاد